تن آسانی کردن. تنبلی کردن: ایزد پیام داد ترا: کاهلی مکن در کار، اگر تمام شنودستی آن پیام. ناصرخسرو. کاهلی کردند تا مرا بضرورت باز باید گشت. (تاریخ بیهقی)
تن آسانی کردن. تنبلی کردن: ایزد پیام داد ترا: کاهلی مکن در کار، اگر تمام شنودستی آن پیام. ناصرخسرو. کاهلی کردند تا مرا بضرورت باز باید گشت. (تاریخ بیهقی)
نکاح کردن. به عقد ازدواج درآوردن. به مهر دادن: مهر المراءه مهراً، کابین آن کرد و داد کابین آن را. (منتهی الارب) : بباید علی الحال کابینش کرد بیرزد به کابین چنین دختری. منوچهری
نکاح کردن. به عقد ازدواج درآوردن. به مهر دادن: مهر المراءه مهراً، کابین آن کرد و داد کابین آن را. (منتهی الارب) : بباید علی الحال کابینش کرد بیرزد به کابین چنین دختری. منوچهری